دروغ

 

چند روز قبل ،بعد از چند هفته سخت و بعد از مدتها ،به همراه دوستم به سینما رفتیم....فیلم چهار شنبه سوری.

مدتها بود که می خواستم اوقاتی را پیدا کنم که ذهنم را قدری استراحت دهم.حد اقل یه مدت کوتاه مثل زمان یک فیلم...فیلم را هم دوستم انتخاب کرده بود...به این بهانه که این فیلم جایزه گرفته و ....هرچند توی سینما ،به نظر من همه یا برای دیدن هدیه تهرانی به تماشای فیلم آمده بودند یا به علت اسم این هنر پیشه پر طرفدار !

فیلم ،به نظر من، در کل خوب ساخته شده بود.هر چند گفتگوهای طولانی در فیلم و وجود فضای عصبی در آن برای کسی که هدفش از سینما رفتن فراموش کردن زندگی واقعی بیرون از سینماست،اصلا کار ساز نیست.

اولین سوالی که برایم مطرح شد اسم فیلم بود ....چهارشنبه سوری.چرا کارگردان این اسم را انتخاب کرده بود؟ساده ترین جوابی که بنظرم رسید این بود که خوب داستان فیلم دقیقا در روز چهار شنبه سوری ، مثلا، اتفاق افتاده ....از صبح زود که ترانه علیدوستی به عنوان کارگر به خانه هدیه تهرانی میاد تا نصف شب که بعد از نشون دادن صحنه های مراسم چهار شنبه سوری مردم ،دوباره به خونش بر میگرده.....

اما فکر میکنم غیر از این چیز دیگری هم هست....

 به نظر من ،تکیه اصلی در این فیلم بر واقعیت "دروغ " قرار داشت...این را میشد از چند صحنه راحت فهمید...توصیه های زنهای شهری به ترانه علیدوستی که به نامزد تازه اش دروغ بگوید ،بچه های کوچکی که مدیر مدرسه شان به خاطر همراه داشتن ترقه وغیره به خاطر مراسم چهار شنبه سوری ، دروغهای شاخدار تحویل مدیر میدادند، شوهر هدیه تهرانی که به جون پسرش امیر علی قسم خورد که با زن همسایه هیچ ارتباطی نداره و دروغهای مختلفی که ترانه علیدوستی از زن آرایشگر همسایه می شنید یا دروغ گفتن زن هیئت مدیره ساختمان که زن سرایدار برای کسی کار نمی کنه و یا دروغی که شوهر هدیه تهرانی به همکارش گفت که فقط زن خودش رو دوست داره و...

در واقع فیلم به نکته مهم و درستی اشاره می کنه...در جامعه ای که حالت نرمال ندارد،تنها با دروغ می توان سیستم را کنترل کرد....اصولا بدون دروغ گفتن امکان زندگی وجود ندارد.اگر زمانی به حقیقت نزدیک شویم ،همه چیز به هم می ریزد.مثلا در ابتدای فیلم ، هدیه تهرانی تقریبا به این حقیقت که شوهرش با زن همسایه در ارتباط است پی برده بود و تقریبا همه چیز داشت به هم می ریخت...خونه بهم ریخته بود ،شیشه شکسته بود،همسایه ها همه شاکی بودن و ...اما آخر فیلم که با دروغهای شوهرش قانع شد که رابطه پنهانی وجود نداشته، مبینیم که همه چیز دوباره حالت عادی پیدا می کنه ،خونه کاملا مرتب میشه و هر چیزی سر جای خودش قرار میگیره و....

مراسم چهار شنبه سوری ،دقیقا برای نشان دادن عدم وجود حالت طبیعی و نرمال در جامعه ،انتخاب شده بود....مردمی که تقریبا مثل وحشی ها آتش بازی می کردند و یا صدا های اعصاب خرد کن ترقه ها که برای ترساندن و اذیت دیگران استفاده می کردند و بر شدت اعصاب خرد کنی فیلم می افزود و نگاههای مضطرب ترانه علیدوستی که منتظر بود بعد از مراسم چهار شنبه سوری پیش نامزدش برگرده و....همه و همه برای رساندن این نکته بود.

در جامعه ما که حالت طبیعی در رفتار مردمش دیده نمی شود،دروغ تنها راه کنترل اوضاع است....

واقعیت وجود دروغهای بسیار در روابط اجتماعی ما و از همه مهمتر اهمیت این دروغها در منظم کردن و کنترل اوضاع ،چه سیاسی چه فرهنگی، چه اقتصادی و...موضوعیست که ما همه قبول کرده ایم و از آن خوشحالیم....

 

نظرات 9 + ارسال نظر
آتنا چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.atena2005.blogsky.com

سلام.

بیژن فرزند بامداد چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ب.ظ http://naagofteha.blogfa.com/


سخن از ماندن نیست

من و تو رهگذریم

راه بس طولانی و پر پیچ وخم است

همه باید برویم تا افقهای وسیع

تا آنجا که محبت پیداست

******************
دوست عزیز سلام.....

به آخرین آپ دیتم با عنوان (بدرود) سر بزن و برای دل خوشیم خطی رو به یادگاری

بذار.........

ارادتمند شما: بیژن فرزند بامداد

آرام شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:00 ق.ظ

فیلم رو ندیدم ... ولی تحلیل قشنگی داشتین
می شه حسش کرد...

سوگل یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام
امیدوارم از رک بودن من ناراحت نشده باشید و قهر نکرده باشید.
توصیف جالبی از فیلم داشتید.متاسفانه ما آدمها خودمونم دوست داریم که بهمون دروغ بگن چون از واقعیت می ترسیم و دوست نداریم که واقعیت رو قبول کنیم.ولی فراموش کردن زندگی واقعی خیلی سخت و حتی بعضی وقت ها غیر ممکنه.

گل یخ یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:19 ب.ظ

آره با دروغ میشه قلب و احساس کسی رو گرفت اما به قول خودت اعتماد رو نمیشه ازش گرفت ...نمیشه
...........................
چرا راستی میشه نسبت به همه بی اعتمادش کرد.

همون دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ب.ظ

دلم میخواد یکی رو بکشم ...نه تو رو....هر کی شد اعصابم خورده

آریا پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:48 ب.ظ http://honarpishe.blogfa.com

سلام دوست عزیز .... خواستم بهتون اطلاع بدم من یک قسمت از نوشتتون رو البته با لینک در وبلاگم استفاده کردم.... البته با اجازه.

سوگل چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:03 ب.ظ

خیلی دلم گرفته .خیلی خیلی خیلی
شما وقتی دلتون می گیره چه کار می کنید.لطفا جوابمو بدین.

سوگل شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام
سال نو مبارک
امیدوارم که سال جدید سالی سرشار از موفقیت, پیروزی, سلامتی وشادکامی برای شما و خانواده محترمتان باشد.

بوی باران, بوی سبزه , بوی خاک
شاخه های شسته, باران خورده , پاک
آسمان آبی و ابر سفید
برگهای سبز بید
عطر نرگس , رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار

میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد