ماهی های کوچولو و کوسه ها

دختر کوچولوی صاحبخانه از اقای "کی " پرسید:

اگر کوسه ها ادم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟

اقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها ادم بود ند

توی دریا برای ماهیهاجعبه های محکمی میساختند

همه جور خوراکی  توی ان میگذاشتند

مواظب بود ند که همیشه پر اب باشد

هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند

برای انکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد

گاهگاه مهمانی های بزگ بر پا میکردند

چون که

گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است

برای ماهی ها مدرسه میساختند

وبه انها یاد میدادند

که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند

درس اصلی ماهیها اخلاق بود

به انها می قبولاند ند

که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است

که خودش را در نهایت خوشوقتی تقد یم یک کوسه کند

به ماهی کوچولو یاد میداد ند که چطور به کوسه ها معتقد باشند

وچه جوری خود را برای یک اینده زیبا مهیا کنند

اینده یی که فقط از راه  اطاعت به دست میایید

اگر کوسه ها ادم بودند

در قلمروشا ن البته هنر هم وجود داشت

از دندان کوسه تصاویر زیبا ورنگارنگی می کشیدند

ته دریا نمایشنامه ییروی صحنه میاوردند که در ان ماهی کوچولو های قهرمان

شاد وشنگول به دهان کوسه ها شیر جه میرفتند

همراه نمایش اهنگهای محسور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار

ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند

در انجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت

که به ماهیها می آموخت 

 

"زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود" 

 

"برتولت برشت"

قورباغه ها

                  

مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند

قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند

لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند

لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها

قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند

عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند

مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند

حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن  به دنیا می آیند

تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است

اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان!

 از منوچهر احترامی 


امروز زندگی آغاز کن!

 

 به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
 اگر سفر نکنی،
 اگر کتابی نخوانی،
 اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
 اگر از خودت قدردانی نکنی.
  
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
 زمانی که خودباوری را در خودت
 بکشی،
 وقتی نگذاری دیگران به تو کمک
 کنند.
  
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
 اگر برده عادات خود شوی،
 اگر همیشه از یک راه تکراری
 بروی
 …
 اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
 اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
 یا اگر با افراد ناشناس صحبت
 نکنی.
  
تو به آرامی آغاز به مردن
 می‌کنی
 اگر از شور و حرارت،
 از احساسات سرکش،
 و از چیزهایی که چشمانت را به
 درخشش وامی‌دارند
 و ضربان قلبت را تندتر
 می‌کنند،
 دوری کنی . .. .،
  
تو به آرامی آغاز به مردن
 می‌کنی
 اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا
 عشقت
 شاد نیستی، آن را عوض نکنی
 اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر
 نکنی
 اگر ورای رویاها نروی،
 اگر به خودت اجازه ندهی
 که حداقل یک بار در تمام زندگیت
 ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
 -
 امروز زندگی را آغاز کن!
 امروز مخاطره کن!
 امروز کاری کن!
 نگذار که به آرامی بمیری!
 شادی را فراموش نکن!

پابلو نرودا شاعر
 شیلیایی
 ترجمه‌ی احمد شاملو