شیدا



شکوهی در جانم تنوره می کشد.....


                     گویی از پاکترین هوای کوهستان ،


                                          لبالب قدحی در کشیده ام.

 

 

در فرصت میان ستاره ها ،


               شلنگ انداز رقص می کنم.


                                 دیوانه به تماشای من بیا.......!!!!

قصهء تلخ


سالها سال قبل، برای اولین بار واژه رجّاله  را در یکی از داستانهای هدایت دیدم.آن وقتها از کتابهای هدایت زیاد می خواندم  ، اما واقعا" نمی دانستم رجّاله چه کسی است.شخصیت یک رجّاله در داستانهایی که می خواندم خیلی خوب تصویر شده بود ، اما تجسم آن یا پیدا کردن مصداق واقعی برای آن ،برایم امکان نداشت.

آن وقتها فکر می کردم چرا هدایت با این نفرت از رجّاله ها صحبت می کند و یا چرا بد ترین و به معنای واقعی کلمه پست ترین شخصیت های داستانی اش مترادف با رجّاله هستند.

از آن زمان ، مدت زیادی می گذرد ، اما الان ،وقتی خوب فکر می کنم می بینم دیگر مانند زمان نوجوانی ،رجّاله ، واژه ای غریب و ساخته ذهن نویسنده نیست . آ نها تنها هم نسل هدایت نبوده اند.نسل آنها منقرض نشده است......آنها هنوز هم وجود دارند......... 

پیوند عشق


هر پیوندی به تنهایی هدف نیست . عشق هدف غایی است . اگر پیوند به عشق می انجامد ، زیباست و نیکو.
اگر ویرانگر عشق است از این پیوند چه حاصل . عشق قائم بر دو عامل است : باید ریشه و آزادی داشته باشد.بایدهنراعتمادکردنراآموخته باشد.
بر علیه کسی بودن ، به معنای پیوند داشتن نیز هست . وقتی بسیار دشمنی می ورزی ، بسیار و بسیار در پیوندی . ماهیت پیوند چنین است ، تو با دشمن خود نیز در پیوندی ، گاه بیش از آن که با دوست .
آنکو که اعتماد می کند .... مهم نیست که به چه چیزی اعتماد می کند ، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست . حتی اگر بدلیل اعتماد ، فریب بخورد ، مهم نیست . چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است . می توانی همه چیز را از او بگیری ، ولی اعتماد او را هرگز .

ار در شور بختی دیگری را جستجو کنی ، پیوند نادرست است . و اگر در خوشبختی دیگری را بجویی پیوند حاصل هرگز نادرست نخواهدبود . آری در خوشبختی دیگری را بجوی . ت

عشق با درد همراه است . چون رشد را موجب می شود . عشق با درد همراه است چون عشق چنین می طلبد .
عشق با درد همراه است . چون عشق دگرگون می کند . عشق با درد همراه است چون در عشق نو زاده می شوی .

هستند کسانی که با احساسات خود کنار می آیند و هستند کسانی که با همین احساسات می جنگند ، ولی هر دو این احساسات خواهند ماند . باید از دایره ی این پیوند رها گردی . باید تماشاگر باشی ، یک ناظر .
شهامت به معنای زندگی در پیوند با دیگران و در عین حال مستقل باقی ماندن است . انسان نوین ، انسان با شهامت خواهد بود . در گذشته تنها دو نوع ابله در جهان زندگی می کرده اند ، گونه ای این دنیایی و گونه ی آن دنیایی .

ولی هر دو ابله بودند . انسان بی باک کسی است که در این جهان زندگی می کند ولی به این دنیا تعلق ندارد
.
عاشقی خلاقانه ، ایده ایست بسیار عظیم . عشق بورز نه به خاطر ایجاد پیوند بین دو شخص ایستا ، عشق بورز همچون گردابی زاینده ، عشق بورز همچون رقصی چنان پر تب و تاب ، با حرکاتی چنان سریع که نتوان دریافت که کدام عاشق و کدام معشوق است . و رقص ادامه می یابد ژرفتر و ژرفتر ، رقصنده ها محو می گردند و تنها رقص باقی می ماند .

آنانکه از پیوند می گریزند ، از خود هراسانند ، چون در پیوند است که آشکار می شوند ، در پیوند است که بازتاب می یابند .

عشق به مثابه یک پیوند رخ می نماید اما در خلوت پرف آغاز می گردد ، هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی ، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی ، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمی نماید ، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت . اگر وجود دیگری نیاز تو باشد ، تنها می توانی بهره کشی کنی . تزویر کنی ، مسلط شوی ، اما عشق نمی توانی بورزی .

اگر ایجاد پیوند آزاد باشد ، با آزادی همراه است (باشد) ، شادی از راه خواهد رسید ، چون آزادی ارزش غایی است ، چیزی از آن بالاتر نیست .اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند ، عشق تو عین برکت است ، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت بلکه ذلت است .

"پیوند عشق (اوشو)"