قصهء تلخ


سالها سال قبل، برای اولین بار واژه رجّاله  را در یکی از داستانهای هدایت دیدم.آن وقتها از کتابهای هدایت زیاد می خواندم  ، اما واقعا" نمی دانستم رجّاله چه کسی است.شخصیت یک رجّاله در داستانهایی که می خواندم خیلی خوب تصویر شده بود ، اما تجسم آن یا پیدا کردن مصداق واقعی برای آن ،برایم امکان نداشت.

آن وقتها فکر می کردم چرا هدایت با این نفرت از رجّاله ها صحبت می کند و یا چرا بد ترین و به معنای واقعی کلمه پست ترین شخصیت های داستانی اش مترادف با رجّاله هستند.

از آن زمان ، مدت زیادی می گذرد ، اما الان ،وقتی خوب فکر می کنم می بینم دیگر مانند زمان نوجوانی ،رجّاله ، واژه ای غریب و ساخته ذهن نویسنده نیست . آ نها تنها هم نسل هدایت نبوده اند.نسل آنها منقرض نشده است......آنها هنوز هم وجود دارند......... 
نظرات 3 + ارسال نظر
کاترین یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:40 ب.ظ

سلام

منم این واژه رو شنیدم.قصه تلخیست اما....رجاله ها واقعا زیادن.

موفق باشی و امید وارم هیچ وقت با اونا دم خور نشی.

کاترین


بیژن فرزند بامداد دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:07 ق.ظ http://madishka-ayishka.blogsky.com

سلام دوست من.من هم شاید یه روزی همین جور تو نخ این کلمه بودم...اما وقتی دور و برم رو با چشم هایی رو به فرداها باز کردم و به نظاره نشستم دیدم که در هیات مردگان زنده گانند.پس رجاله یکی از القابی ست که هدایت توانست به ما بیاموزد.و پیدا کردن بقیه ی کلماتی از این دست را به ما واگزار کرد!تو خودت بهتر می دونی که کم نیستن...پس شروع کن به ساختن و آموزش استفاده صحیح از آن.
موفق باشی دوست من.

محمد سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:55 ق.ظ http://ghamegharibeghoroob.persianblog.com

همه ی آنها یک مشت دهن هستند...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد