نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت ،
نخستین سلامی که در جـان ما شعله افروخت ،
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و
به میهمانی عشق برد ،
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که
دزدانه از هم نگاهی ربودیم و
رازی نهفتیم ،
چه خوش لحظه هایی که
می خواهمت را به شرم و خموشی
نگفتیم و گفتیم .
تو با آن صفای خدایی
تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی
از این خاکیان دور بودی .
من آن مرغ شیدا
در آن باغ بالنده در عطر و رویا
بر آن شاخه های فرا رفته تا دنیای بی خیالی .
چه مغرور بودم !
چه مغرور بودی !
چه مغرور بودیم !
حیات روی زمین تا چه مرحله ای تکامل پیدا کرده است؟شاید این حیات می بایست تا مرحله ای تکامل یابد که ما در باره برخی پرسشها به فکر فرو رویم.کلید پاسخ این سوال ها، بیش از هر چیز،ایمانی است که ما از درک چگونگی پیدایش گیتی داریم.این درک ،چه متکی به ماده و قوانین فیزیک باشد ، چه مبنایی فرا مادی و وابسته به دین داشته باشد،نمی تواند اشاراتی مبنی بر آنکه" چیزی بر خلاف آهنگ طبیعی حوادث بوقوع نخواهد پیوست"، را نادیده بگیرد.با وجود انقراضهای بزرگی که از آغاز پیدایش حیات در روی زمین گاه و بیگاه روی داده است،جانداران در زمینی با شرایط تقریبا" ثابت از نظر مقدار ا کسژن و دما به حیات خود ادامه می دهند.
آیا چنین ثباتی فقط تصادفی به دست آمده است؟یا چنین ثباتی نمی تواند احتمالی باشد.فرضیه گایا (Gaia ( که نخستین بار توسط لاولاک،پژوهشگر انگلیسی ،مطرح شد،معتقد است که یک جاندار زمینی با ادراک(که نامش بر گرفته از نام خدای زمین، در یونان باستان،گایا گذاشته شده است)این کار را انجام داده است.نکته مهم درفلسفه گایا ،جایگاه انسان است.این جایگاه شاید کسانی را که در علم وراثت ،متخصص هستند را بیازارد.
در واقع نوع انسان با گایا اختراع شده است تا جای مغز هوشمند و دستگاه عصبی اش را بگیرد و در مورد کل سیاره نظر دهد ودر باره مسایلی بیندیشد که با ذهن ناخود آگاه قابل حل نیست.