او کارتهای بازی رو بدون توجه و با خونسردی پخش می کنه در حالی که کاملا" غرق در فکره....کسانی که باهاش بازی میکنن اصلا"اینو نمی فهمند... ....
او برای پولهایی که برنده میشه بازی نمی کنه...
او برای حیثیت یا بدست آوردن احترام دیگران هم بازی نمی کنه...
او کارتها روپخش می کنه تاجواب رو پیدا کنه...شاید قانون مقدس شانس رو بفهمه یاقاعده و قانون پنهانی که" آخربازی چی میشه"...
او شاید توی دستش یک سرباز خشت داشته باشه یا شاید یک شاه توی کارتهاش قایم کرده باشه.....اما می شه حس کرد که اینها هیچکدوم صورت و قواره قلبش نیستن...
او همه عمرش رو اینطوری بازی کرده...
کسی که کارتها رو در حالتی متفکر و غمناک پخش میکنه........
آیا هر چیز گم شده را فقط می توان در تاریکی یافت؟بعضی وقتها فراموش می کنم که فقط در ظلمت نیست که می توان چیزی را یافت،گاهی وقتها ممکن است در اشعه کور کننده نور پیدایش کرد،جایی که ظاهرا" هیچ چیزی نمی تواند پنهان بماند....باید ذهن را از طفره رفتن باز داشت.
چه خوب بود اگر آدم میتوانست خودش را بفریبد و گذشته را فراموش کند وهمچون آدمهای ساده ای که به هر روزنه ای دل خوش می کنند امیدوارانه بگوید: "ببین ،برگشته است...."
شاید بشود با دروغ زندگی کرد ولی نمی شود با دروغ زنده ماند.من زندگی کردن را دوست دارم وزنده ماندن را هم.پس به خاطر زندگی دروغ نمی گویم تا زنده بمانم و زندگی کنم....
گاهی اینگونه است...گاهی باید چرخید و من اگر قرار باشد برای یافتن چیزی مدتها به دور خود بچرخم،می چرخم.
چرخ زدن همیشه به معنای تکرار نیست.چرخ زدن گاهی فقط به دلیل گم کردن است.....
تشکر از دوست خیلی خوبم که ترانه این آهنگ و متن زیبای اون رو با ایمیل برام فرستادند. من فکر می کنم که عشق همون رنگی رو داره که فراموشی و بخشش داره. بخشش و فراموشی کسی که علاقه ما رو نمی فهمه.......