مهندس پایان

سالها قبل، یک روز که داشتیم با دوستا کنار زاینده رود قدم می زدیم، یکیشون که بعد ها فهمیدم توی موبایلش منو به اسم مهندس پایان ذخیره کرده ،یه دفتر بهم داد و گفت " میخوام مطالب داخلش رو بخونی" ....گفتم اگه می خوای که در موردش نظر بدم ، بهتره ندی چون این کارو نمی کنم و در ضمن دیگه ممکنه دفترت رو هم بهت پس ندم. فکر می کردم با این حرفها پشیمون میشه و دفترش رو واسه خودش نگه می داره ، اما خیلی جدی تر اصرار کرد.گفت مهم نیست ...دیگه نمی خوامش.
هنوز هم نفهمیدم چرا این کار رو کرد ،شاید هم انتظار داشت که من هم دفتر خاطراتم رو در عوض بهش بدم.....اما خودش هم میدونست که این کار رو نمی کنم. من دیگه دفترش رو بهش ندادم، هر چند یه مدت بعد با اصرار دو باره از من می خواست که بهش پس بدم...دفترش هنوز پیشمه و
پره از شعر های مختلف و یادگاری...
یکی از شعر ها به نظرم خیلی جالب اومد...این:

در گذرگاه زمان ، خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد....

عشق ها می میرند...

رنگها رنگ دگر می گیرند.....

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ

دست نا خورده به جا می ماند.....

فیلسوف


.
اگر کسی با یک فیلسوف واقعی حتی فقط یکبار دیدار کرده باشد، همواره احساس می کند به سوی خاطره آن دیدار کشیده می شود. برای من هم اینگونه است و همواره به سوی خاطرات خوب دورانی را که در دانشگاه با یک فیلسوف واقعی داشته ام کشیده می شوم. هم صحبتی با یک انسان دانا بسیار لذت بخش است.
یادم می آید در مورد بسیاری از مسائل بحث می کردیم و حتی در برخی موارد با وجود اینکه در موضوعی با او هم عقیده بودم اما به عمد خود را مخالف نشان می دادم تا استدلالهایش را بشنوم و به واقع از مثالهای مجاب کننده اش غرق در حیرت و لذت می شدم. شاید او تاثیر زیادی بر افکار من گذاشته. امروز وقتی در یک کتابفروشی ، کتابی چاپ شده از او دیدم واقعا" خوشحال شدم...خیلی زیاد
شاید قبل از اینکه با او آشنا شوم، خیلی از بحثهای فلسفی و کلی گویی ها را فاقد ارزش می دانستم،فکر می کردم فقط ریاضیات و فیزیک می توانند حتی مفاهیم کلی در فلسفه را مورد تحقیق علمی قرار دهند، اما به خوبی یادم هست که وقتی برای اولین بار در مورد معنی و مفهوم فلسفه از او پرسیدم و اینکه آیا اصلا" یک فیلسوف قابل مقایسه است یا فیزیکدانی که حاصل کارش برای میلیونها نفر رفاه و زندگی بهتر به همراه می آورد، خیلی خوب جوابم را داد..او اعتقاد داشت که حوزه های بسیار وسیعی از واقعیت هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته اند، به خصوص در مورد انسان. حتی در زمینه هایی که تحقیق صورت می گیرد ، بر خلاف تصور دانسته های ما آنقدر اندک است که باور کردنی نیست. فیزیکدانها اگر فقط به فیزیک و آزمایشگاه خود بپردازند مشکلی پیش نمی آید ولی آنچه که عملا" اتفاق می افتد این است که دانشمندان ما معمولا" می خواهند شکافهای عظیمی که در دانش علمی آنها وجود دارد را با فلسفه غلط و بسیار ساده لوحانه و شخصی خود بپوشانندو بر آن سرپوش علم بگذارند.این کار را نه فقط بعضی دانشمندان، بلکه بسیاری دیگر نیز به آن دست می زنند. ولی علم از چنان اقتداری برخوردار است که وقتی نمایندگان آن ، یعنی دانشمندان ،شروع به فلسفه پردازی در خارج از حریم صلاحیت خود می کنند، بسیار خطر ناکتر واقع می شوند.
به این دلیل است که اگر جامعه بتواند بار داشتن چند فیلسوف را بر خود هموار کند، اگر چه این افراد نمی توانند در کار تولید هواپیما یا بمب اتمی موثر باشند ، واقعا" کار عاقلانه ای انجام داده است.زیرا فلسفه و تنها فلسفه است که می تواند ما را از خطر آن نوع دیوانگی که در نتیجه تفکر غلط ،در زیر پوشش اقتدار فرضی علم ، ما را تهدید می کند، بر حذر دارد.
فلسفه، در قالب یکی از مهمترین کارکردهایش، چیزی نیست مگر دفاع از تفکر واقعی در برابر خیالبافی و یاوه سرایی.

خاکستر سرد

 

امروز شعر بسیار زیبایی رو از نیما می خوندم...بسیار زیبا...

یاد آوری گذشته ها در ذهن شاعر به یک سنگچین از اجاقی ،درمسیری خاموش در جنگل تشبیه شده بود که از شبهای  دورادور بجا مانده واکنون تنها خاکستری سرد در آن است . دقیقا مانند غبار اندوده اندیشه هایی  ملال انگیز، که طرح تصویری که در آن هر چیزی هست از گذشته بدست می دهند ....از شبهای دور که از گرما و حرارت آن مانند سنگچین اجاق خُرد، در مسیر خاموش جنگل ،اکنون فقط خاکستر سردی بجا مانده....

 نمی دانم....شاید بتوان  نور و حرارت را که حتی خاکستر سرد شده را هم گرم می کند ، دوباره تجربه کرد....شاید هم دیگر کسی شب را در آن کوره راه دور سپری نکند و خاکستر سرد حاصل تمام آن طرح تصاویر باقی بماند ....شاید....