-
بیداری(دوباره)
جمعه 22 مهرماه سال 1384 13:29
انسان هنگامی که بیدار میشود ،بسیار تنها می شود و هیچکس مانند او تنها نخواهد بود.دیگر بزرگ زاده ای از طبقه اشراف ،یا پیشه وری که عضو اتحادیه ای باشد و به آن پناه برد و در زندگی و زبان آن شریک شود ، نیست. او دیگر حتی مذهب خاصی هم ندارد که شریک زندگی هم کیشان خود باشد، مسلمانی که رفیق مسجد دیگر مسلمانان باشد یا مسیحی ای...
-
غروبهای پاییز
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 00:31
غروبهای پاییز دوباره آمده اند....دوباره با یاد آوری برگهای سرخ غمناکی که در غروب اولین روز پاییزی ،به خاک می افتند،گریه ام می گیرد....می دانم باید منطقی بود ،اما.... لحظه های تلخ غربت،.... هفته های بی مروت،....تو نبودی که ببینی شب تار انتظار را....
-
.....
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 23:21
می گویند در زمانهای قدیم شخصی زندگی می کرده که به راز اکسیر دست یافته بود و براحتی تمام فلزات را طلا می کرد.شاید او همه تلاشش را می کرد تا همیشه از تواناییش بخوبی استفاده کند.او همیشه فکر میکرد که تنها شخص این عالم است که راز اکسیر را می داند.اما روزی که برای آخرین بار ازآن راز استفاده کرد ،رازی مهمتر از اکسیر را...
-
غم یکجفت چشم مورب
شنبه 29 مردادماه سال 1384 19:30
یکی از دوستان آدرس لینکی را برایم فرستاده بود از سایت گویا ، در مورد نامه احمد شاملو به یک ترکمن بخاطر یکی از شعر هایش به نام " از زخم قلب آبایی ". این نامه به نظرم بسیار زیباست: از زخم قلب آبایی دختران دشت ! دختران انتظار ! دختران امید تنگ در دشت بی کران و آرزوهای بی کران در خلق های تنگ ! دختران خیال آلاچیق نو در...
-
STILL GOT THE BLUES
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 22:28
Used to be so easy to give my heart away But I found out the hard way There’s a price you have to pay I found out that love was no friend of mine I should have known time after time So long, it was so long ago But I’ve still got the blues for you Used to be so easy to fall in love again But I found out the hard way...
-
آرزو
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 15:35
مدتهاست که در تفکر پر درد خودم سرگردانم.مدتهاست که منتظرم به انتهای فیلمی برسم که خودم نقش اول آنم ومدتهاست که از نقش بودن خسته شده ام.دیگر از تشویق های تماشاچیان زندگی ام و از اینکه من خوب نقشم را بازی می کنم ، متنفرم.آرزویم اینست که روزی، تفکر پر درد خودم را فریاد بزنم و بگویم که دیگر از در خویش زیستن خسته ام.می...
-
رفتن من...
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 19:04
برو که با رفتنت هیچ نمی شود. گیرم پس از دریغ دستانت دستانم یخ بزنند ، گیرم آغوشم از التماس گرمای آغوشت پر شود ، گیرم از رفتنت دلم بیش از بیش بگیرد ، روزگارم سیاه شود ، دیوانگی ام بیداد کند ، گیرم با رفتنت زندگی ام تمام شود ولی تو برو با رفتنت هیچ نمی شود....
-
اندوه مرا بچین که رسیده است....
جمعه 3 تیرماه سال 1384 14:04
غم و اندوه همیشه بوده است.شاید روزی برسد که نباشد،اما پیش از این برای ما همیشه غم بوده است. از وقتی چشم گشوده ایم ،با این کلمات آشنا بوده ایم،دروغ ،فریب،حیله ،ریا،خیانت،نامردی،پستی ،بی وفایی ،چاپلوسی،نا آدمی و.... چند نفر واقعا" از این کلمات متنفرند؟ چند نفر دو دستی به این کلمه ها چسبیده اند ؟ بهتر است خود را گول...
-
خداوند جدید.....
جمعه 27 خردادماه سال 1384 02:42
آیا تا کنون به اصالت دادن به " افکار عمومی" در دنیای امروزه که ما در آن زندگی می کنیم فکر کرده اید؟.این روزها، این مسئله ، یک واقعیت انکار ناپذیر است که هر" فکری" که شمار هر چه بیشتری از مردم در آن مشارکت داشته باشند ارزش و اصالت بیشتری پیدا می کند و بیشتر مطابق با حقیقت انگاشته می شود وآنچه که محدود به گروهی اندک...
-
چه کسی می تواند معشوق باشد؟
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 17:15
چه کسی می تواند معشوق باشد؟ آیا اصل عشق رمانتیک این است که معشوق خود را بسیار گرانبها و به دست آوردنش را بسیار دشوار بدانیم؟ آیا از لحاظ هنری ،مایه تاسف است که بتوان به آسانی به معشوق دست یافت؟ و خیلی بهتر است که وصال معشوق دشوار باشد بدون آنکه غیر ممکن گردد؟ شاید در جائی که اخلاقیات کاملا آزاد باشد انسانی که بالقوه...
-
برای تو،به یاد تو و به خاطر تو....
جمعه 6 خردادماه سال 1384 19:20
می خواهم باز هم با تو باشم........ با تو سبز ترین لحظه های ممکن را بوجود آورم و فانوس کلبه دوستی ام را با پرتو تو روشن کنم........ پا بر سنگفرش کوچه های دوستی بگذار و همسفرم شو....
-
شیدا
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 00:40
شکوهی در جانم تنوره می کشد..... گویی از پاکترین هوای کوهستان ، لبالب قدحی در کشیده ام. در فرصت میان ستاره ها ، شلنگ انداز رقص می کنم. دیوانه به تماشای من بیا.......!!!!
-
قصهء تلخ
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 19:51
سالها سال قبل، برای اولین بار واژه رجّاله را در یکی از داستانهای هدایت دیدم.آن وقتها از کتابهای هدایت زیاد می خواندم ، اما واقعا" نمی دانستم رجّاله چه کسی است.شخصیت یک رجّاله در داستانهایی که می خواندم خیلی خوب تصویر شده بود ، اما تجسم آن یا پیدا کردن مصداق واقعی برای آن ،برایم امکان نداشت. آن وقتها فکر می کردم چرا...
-
پیوند عشق
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1384 19:36
هر پیوندی به تنهایی هدف نیست . عشق هدف غایی است . اگر پیوند به عشق می انجامد ، زیباست و نیکو. اگر ویرانگر عشق است از این پیوند چه حاصل . عشق قائم بر دو عامل است : باید ریشه و آزادی داشته باشد.بایدهنراعتمادکردنراآموخته باشد . بر علیه کسی بودن ، به معنای پیوند داشتن نیز هست . وقتی بسیار دشمنی می ورزی ، بسیار و بسیار در...
-
Rain
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 23:52
....وای ،باران، باران شیشه پنجره را باران شست. از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ، می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران، باران، پر مرغان نگاهم را شست.
-
دیوار
شنبه 27 فروردینماه سال 1384 23:12
"آنکه می گوید دوستت دارم ،خنیا گر غمگینی است "... چند بار تا کنون گفته ایم دوستت دارم ودر دل می دانسته ایم که دروغ است.چند بار تا کنون به چهره ای که دوستت دارم را با تمام وجود از ما باور کرده است نگاه کرده ایم و به حماقتش در دل خندیده ایم و سر خوش شده ایم که حا لا، کسی که فکر می کند من عا شقش هستم ،چه کارهایی که...
-
انتظار
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 21:49
امروز در سایه روشن غروب،در خیابانی قدیمی در اصفهان ،چه قدر دلم گرفته بود.تنها گردش می کردم و دنبال چیزی هم نبودم.همه چیز مثل همیشه عادی بود،شاید فقط دل من بود که حال طبیعی نداشت،اما مطمئنم در نگاه کنجکاو رهگذرانی که مرا می دیدند من هم مثل همه چیز عادی به نظر می رسیدم.احساس سنگینی می کردم و کشیدن بار خودم برایم سخت...
-
معادله زندگی
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 16:58
زندگی یک معادله است با دو مجهول و بینهایت جواب....و یک جنگ قدیمی به طول تاریخ و عرض صفر بین آدمهایی که مطمئنند فقط جوابی که آنها بدست آورده اند جواب صحیح است...
-
کتاب
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 23:03
کلمه نزد خدا بود....الفبا را فینیقی ها اختراع کردند،کاغذ را چینی ها ساختند،خود کتاب را رومی ها ترتیب دادند و چاپش را آلمانی ها رونق بخشیدند،اما یک نکته اینجا باقیست ......چه کسی آتش زدن کتاب را باب کرد؟؟؟؟
-
سیطره کمیت
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1383 00:59
اندیشه های نو که معتقد به اصالت عقل اند، دید گاههای پدید آورندگان علوم ریاضی مانند فیثاغورسیان وفلسفه عرفانی آنان در مورد اعداد و هندسه را به عنوان خراف پرستی تلقی می کنند.اما نکته غیر قابل انکار این است که علوم جدید ، که دنیای فعلی تا این پایه به آنها می بالد ، در واقع چیزی جز " بقایای " علوم سنتی قدیم نیستند. علم...
-
ریاضیات
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1383 22:46
آیا تا به حال در مورد ریاضیات فکر کرده اید؟منظورم مسائل ریاضی نیست ، بلکه خود علم ریاضی و تاریخ آن است.نکته جالبی در اینجا وجود دارد: بر خلاف استفاده ای که همکنون از علوم مختلف ریاضی می شود ، بنیان گزاران آن مانند(فیثاغورس و یا اقلیدس و ..) هدف دیگری از این علم داشته اند. آنها هرگز ریاضی را برای پیشرفتهای مادی یا ساخت...
-
Feelings can never understand
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 00:36
روزی روزگاری،در جایی دور،خیلی دور،شاید اونور دنیا یه پادشاه بود و دخترش.شاهزاده خانوم مثل پریای قصه ها زیبا بود ویه شب توی یه مهمونی بزرگ که در اون زیبا ترین شاهزاده ها حضور داشتن ، یه سرباز که به عنوان نگهبان اونجا بود از جان ، عاشقش شده بود. اما یه سرباز ساده کجا و دختر شاه کجا؟ یه روز، بالاخره ،سرباز ترس رو کنار...
-
اندوه مرا بچین که رسیده است....
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 01:13
هیچ چیز بد تر از نامهربان شدن با یک دوست نیست .هنگامی که تمام احساسش را زیر نگاههای بی تفاوت خود،مثل یک گل ،پرپر کنیم.دوستی که دستهاش با دستان ما آشناست و پیشترها فکر اینکه شاید روزی از پیش ما برود هم،بسیار آزار دهنده می نمود.اما چرا این، اتفاق میفتد؟ شایدما یک دوست دیگر هم داریم که با وجود سایر دوستها ،دیگر مجالی...
-
پدیده عادی عصر ما
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 23:10
آیا تا کنون در جمعی بوده اید که حضور شما ،تهدیدی برای ایده ال ها ،عقاید وشیوه های زندگی سایرین باشد؟ شاید جامعه فعلی ما ،تراژدی مردم خرد مندیست که به تهدید بودن خود برای سایرین پی برده اند و دچار نا امیدی شده اند. باید با زندگی ستیز کرد یا با آن از در آشتی درآمد؟برای آنهایی که از این تردید های شکنجه بار اصلا خبر...
-
خاطره
جمعه 16 بهمنماه سال 1383 17:46
خاطرات گذشته را همه ما ، بارها و بارها در ذهن خویش مرور کرده ایم و بدون استثناء ،از آن ،احساس اندوهناک خوشایندی سراسر وجودمان را در بر می گیرد.فکر می کنم همه از تمام خاطراتشان حتی آنهایی که سخت هم بوده اند به خوبی یاد می کنند. بعضی وقتها که مادر بزرگ از گذشته تعریف می کند و خاطراتش را می گوید ،اگر خوب به چهره اش نگاه...
-
بستن گشودن و باز بستن.......
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 00:29
زندگی در کنارضد و نقیض های آن،گاهی آنقدر عجیب است که از خود می پرسم :آیا جز در میان این کش و واکشها ،می توان زنده بود؟ چرا همه در های خانه شان را با قفل های سنگین می بندند ، در حالی که هیچ چیز به قدر دری که قفل سنگین بر خود آویخته باشد ، به موجودیت خود خیانت نکرده است........
-
نخستین نگاه
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1383 23:08
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت ، نخستین سلامی که در جـان ما شعله افروخت ، نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد و به میهمانی عشق برد ، پر از مهر بودی پر از نور بودم همه شوق بودی همه شور بودم چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم ، چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را به شرم و خموشی...
-
لبه ء تاریکی
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 00:29
در گذشته ،وقایع مختلفی مانند برخورد خرده سیارکها با زمین ، حیات را با خطر نابودی جدی مواجه کرده اند وخسارت های حاصل از چنین اتفاقهایی برای گایا(در یاداشت قبلی در باره گایا ،مطالبی نوشتم.) بسیار زیاد خواهد بود. شاید هدف گایا از انسان ، نجات خود انسان و سیاره اش از چنین فاجعه هایی بود ه است. در واقع انسان با استفاده از...
-
گایا و انسان
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 23:16
حیات روی زمین تا چه مرحله ای تکامل پیدا کرده است؟شاید این حیات می بایست تا مرحله ای تکامل یابد که ما در باره برخی پرسشها به فکر فرو رویم.کلید پاسخ این سوال ها، بیش از هر چیز،ایمانی است که ما از درک چگونگی پیدایش گیتی داریم.این درک ،چه متکی به ماده و قوانین فیزیک باشد ، چه مبنایی فرا مادی و وابسته به دین داشته باشد،نمی...
-
Some people
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 00:01
Some people come into our lives and quickly go Some people become friends and stay awhile leaving beautiful footprints on our hearts and we are never quite the same because we have made a good friend Yesterday is history Tomorrow a mystery Today is a gift That's why it's called the present