برو که با رفتنت هیچ نمی شود. گیرم پس از دریغ دستانت دستانمیخ بزنند ،گیرم آغوشم از التماس گرمای آغوشت پر شود، گیرم از رفتنت دلم بیش از بیشبگیرد، روزگارم سیاه شود، دیوانگی ام بیداد کند، گیرم با رفتنت زندگی ام تمام شود ولیتو برو با رفتنت هیچ نمی شود....
گیرم که با رفتنم هیچ نشود،من اهل ماندنم.رفتن نمی دانم.
زیبا بود.
سلام محسن جونم
رفتن و
رفتن و
رفتن ...
دل به تنهایی سپردن ...
آره برو بی دغدغه گور بابای باقی ... بیخودی ادعا نکن.
ممنون که نظر دادی.
گفتی بعضی از نوشته هات خطاب به منه. آیا اینم یکی از هموناست؟