راه من...

 

بعضی وقتها از خودم می پرسم، چطور این همه راه را پریشان آمده ام؟؟؟؟

آیا می توان بیهوده راهی را طی کرد...

باید به راهی که می روی ایمان داشته باشی...،شاید من سعی خودم را کرده ام که اینگونه باشم و به همین خاطر بسیاری از راهها را نرفته ام....شاید ترس من بیهوده بوده، ولی خصلت من اینگونه است....کافیست اندکی شک کنم دیگر نمی توانم، پیش بروم. به همه راهها شک می کنم....گذر زمان این را به من آموخته است و همچنین این را که شک کردن به همه راهها ایمان داشتن به چیزیست که در پی اش هستم....

و اکنون اینجا ایستاده ام در این موقعیت و با این شناخت اندک از کوچه پس کوچه های این خیابانها و مبهم بودن آن چیزی که نیست....و می توانم با خودم بگویم : در هر کدام از این خیابانها می تواند باشد...بله در هر کدامشان....اما یک آدم در چند خیابان نمی تواند باشد.....

نه.... تکرار نباید کرد...اینها واقعیتند.....همانطور که سرگردانی من.......