بیداری(دوباره)



انسان هنگامی که بیدار میشود ،بسیار تنها می شود و هیچکس مانند او تنها نخواهد بود.دیگر بزرگ زاده ای از طبقه اشراف ،یا پیشه وری که عضو اتحادیه ای باشد و به آن پناه برد و در زندگی و زبان آن شریک شود ، نیست.

او دیگر حتی مذهب خاصی هم ندارد که شریک زندگی هم کیشان خود باشد، مسلمانی که رفیق مسجد دیگر مسلمانان باشد یا مسیحی ای که به کلیسا رود .او حتی بی دین و کافر نیز نیست که با کافران هم صدا شود.

اما او به کجا وابسته است؟؟در زندگی چه کسی شریک است و به جه زبانی سخن می گوید؟

در این حالت شاید نا امیدی سردی سراسر وجودش رافرا بگیرد ، اما با این همه ،پایدار تر از پیش خودش است و این دیگر واپسین لرزه بیداری و درد زاده شدن است.

نظرات 9 + ارسال نظر
سهیک..آخرین ترانه باران جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:07 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

محسن جان با درودی گرم...........................***
خودت که توضیح دادی............بیداری
کسی که بیدار می شود..دیگرنیازی به تکیه گاه های مجازی
ندارد..او یاد می گیرد که تنها بخودش...یعنی قدرت شگفت انگیز خردش تکیه نماید و دراین حالت کاملا بیداریست که
افسانه ها را فراموش کرده و تنها بدنبال حقیقت است..
حقیقت شگفتی بنام انسان...
تندرست و شاد کام باشی نازنین

پریدخت جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:18 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام محسن جونم

تنهایی
شاید یه راه
راهیه تا بینهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت ...

نرگس چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:10 ق.ظ

۲۷مهر
امروز صبح
واقعا حس کردم تنها شده ام
تهی از همه چیز
انگار چیزی در اعماقم بی تابی میکرد...
به یاد نوشته ات افتادم
ولی...


بیژن فرزند بامداد پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ق.ظ http://naagofteha.blogfa.com

سلام محسن جان.مطلب خوبی بود.اما ای کاش بیشتر در مورد این سوژه حرف می زدی!قربونت برم...
بیژن فرزند بامداد

بیژن فرزند بامداد جمعه 27 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ق.ظ http://naagofteha.blogfa.com

سلام.چرا آپ دیت نمی کنی مرد؟بابا چت شده؟یالا بجنب!منتظرماااا.آپ کردی بهم پی ام بده لطفا

مسعود شنبه 28 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:50 ب.ظ http://massoudx12.blogsky.com

سلام محسن جان !

خوبی عزیز ٬ حسابی ما رو فراموش کردی :)

من آپ دیتم

در ضمن دوباره بهت لینک دادم

منتظرتم.....

مسعود یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:30 ب.ظ http://massoudx12.blogsky.com

سلام

خوبی؟ خدا رو شکر ....

آپ دیتم٬ دوست دارم بیای پیشم و استفاده ی لازم رو از این پست ببری٬این یکی با همه ی پست های قبلی فرق داره و تو این بهم ریخته گی های امروزی میتونی آرامشتو بدست بیاری.

میخوام نظرتو بدونم...

من چشم براهت می مونم ...

« مسعــــــــود »

من دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:05 ق.ظ

Come back and bring back my smile

امیر دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام خیلی زیبا بود منم دو سه روزه همه اینا رو که گفتی تجربه کردم..! ولی میدونی وقتی بر میگشتم آرزو میکردم که کاش دنیا رو بشه چرخوند و ساعتها به عقب برگرده...میدونی چی از اینا زیبا تر بود گریه من و عزیز دلی که سرش روی پای من بود و چشماش پر از اشک راستی شما هم تونستی دنیا رو از داخل بطری های آب داخل کوپه کنار شیشه ببینی؟؟دیدی که بر عکس میچرخید...!!!زیبا بود... خاطرهامو بازم زنده کرد راستی منم به روز شدم و اومدم بهت خبر بدم تا پیشم بیای ممنونم که به یاد منی..به امید دیدار..بدرود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد